یِــک سَــمپادیــــــِ اَحمَق !

{ 1 }

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۴۴ ب.ظ

آنقدر رمانها و داستان های عاشقانه با پایان خوش خوانده ام که راستی راستی باورم شده پایان همه ی زندگی ها خوش است .

می ترسم از بزرگ شدن ، از عاشق شدن از تنها ماندن ، از مرگ!!

شاید دارم دیوانه می شوم

شاید هم شده ام و خودم خبر ندارم

شاید بقیه به رویم نمی آورند و خبر ندارم

شاید هم چیزی نشده و باز هم خبر ندارم 

حتم دارم از کاراکترهای غمناک ترین تراژدی ها خوشبخت تر خواهم شد ولی ...هنوز حس می کنم چیزی ته دلم می لرزد مثل دست هایم.

از آینده ام می ترسم . آخر به خوشبختی کاراکترهای داستان ها عادت کرده ام .از این فکر که ممکن است زندگی من هم مثل آن ها یا شاید بدتر از آن شود به وحشت می افتم . باید لرزش پاهایم را هم به بقیه ی لرزش  ها اضافه کنم.دستانم را به جایی بند نمیکنم . چشمانم را می بندم و تمام.....

متاسفم که مثل داستان ها سقوط نکرده ام ؛ نه! فقط روی تختم افتاده ام .فقط نفس می کشم و چشمانم را می بندم و به زندگی ام فکر می کنم .

میدانی ، آنقدر رمانها و داستان های عاشقانه با پایان خوش خوانده ام که راستی راستی باورم شده پایان همه ی زندگی ها خوش است .


Y.M

دیس ایز جزو اولین نوشته هام .ببخشید که خیلی بی مزه و بی معنیه.

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۰۴

نظرات  (۲)

سلام . فیلم های دیزنی هم یادت رفت بگی .... اونا رو که میبینی ... زندگی فقط قشنگ می تونه باشه و دیگر هیچ!!
پاسخ:
سلام :)))
کااااااملا باهات موافقم
بستگی به خودت داره که میخوای آخرش خوش باشه یا نه .
امیدوارم که همیشه تو زندگیت خوشی باشه :)
پاسخ:
مرسی :))))))
توام همینطور

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی